از مجنون دل شکسته پرسیدند: عمر تو چند است؟ گفت: هزار و چهل. گفتند: ای دیوانه تو مگر نوحی!؟ حقیقت را بگوی. گفت: شب و روزی را که بر من گذشته اگر بشماری می شود چهل سال و آن یک نگاه لیلی بر من هزار سال گذشت. جمع این دو می شود هزار و چهل!
“كاغذتم رفیق” تنهاشدی احساستو روم بنويس، عصبانی شدی خط خطيم كن، بغض كردی اشكاتوباهام پاك كن، سردت شدمنوبسوزون، گرمت شدعرق تنت روبامن خشك كن، اگرخواستی مچاله ام كن(فقط دورم ننداز).
سلامتی دوستانی که وفاداریشون رو زمان ثابت کرد نه زبان.
گفت: رها كن رفيق تا به تو دنيا بدهم، گفتم: كه يك موى رفيق به كل دنيا ندهم، گفت: در عوض او، تو دنيادارى، گفتم: كه با عشق رفيق است كه دنيا دارم…!!!
دیوانه ات می کنند “مسائلی” که در ذهنت به جای حل شدن، ته نشین شده باشند.
قانعم به يادت! پس يادت را ازمن نگير كه يادت مهربانترين تصوير دنياست…
دست من کوتاه از دیدار توست ** قلب من اما همیشه یاد توست بهترینم هر کجا هستی بدان ** هر کجا باشم، یادم یاد توست…
تو را نمی دانم! اما من در دوست داشتنت اینگونه ام… “پایدار” تا “پای دار”…!!!
1تاي مني 2نياي مني 3تاره شبهاي مني 4ره دردهاي مني 5جه افتاب مني 6شه عمره مني 8-7بار ميگم: 2دوستت دارم…!!!
“فکر تو” که باشد! خیابان به کنار! اتاق هم قدم زدن دارد…!!!